optic boy

optic boy

روزي 100 بار بر زندگي لعنت ميفرستيم....اما ...در اشتباهيم بايد اين لعنت را بر كساني كه زندگيمان را خراب كردند فرستاد

...


خدايا چه غريب است درد بي كسي و چه تنهايم در اين غربت كه تو هم از من رويگرداني و اينك باز به سوي تو آمدم تا اندكي از درد درونم را برايت باز گويم و خدايا تو بهتر ميداني آنچه درونم است تنهايي و بي كسي ام را ديده اي ,دربه دري و آوارگي ام را و هزارو يك درد كه بزرگترينش نااميدي است .خدايا همه را كنار گذاشته ام اما با نااميدي و بي هدفي نمي توانم بسازم صبرم بسيار است اما پوج وبي هدف ميدوم. خسته شده ام..
آدما چه قدر بی معرفت شدن..!هنوزم که هنوزه نمی تونم باور کنم چرا نتونستم رو این حسم غلبه کنم ؟شاید قبلا اگه چشمم به یه دختر می افتاد این قدر واسم مهم نبود...!اما الان چی ؟عاشق کسی شدم که ندیدمش...!آخرشم نتونستم ببینم؟آخه مگه دوست داشتن اینه؟
چرا باید قیافت رو از من پنهون میکردی ؟میدونی من چی مکشیدم...؟میدونی چطوری از تو میسوختم وقتی که خیلی راحت به خواهش هام و التماسام نه میگفتی....
این رسم عاشقی نسیت...این رسم بین هیچ دو عاشقی نبوده...!من همیشه به دوست داشتنم فکر میکردم..این که چه قدر با هم خوشیم...!!این که چه قدر دوست داشتم و نگرانت میشدم..!واسه من این چیزا مهمه..این که هیچ مرزی بین منو وجود نداشت...؟تو این کارو کردی؟
هیچ وقت نخواستی رابطه ما این طوری بشه..!دلیلشم نفهمیدم...همشه وقتی صحیت از این چیزا میشد میگفتی بحث رو عوض کن ؟فکر میکنی یک نفر تو زندگیش چند بار فرصت عشق رو داشته باشه ؟فکر میکردی هر وقت بخوای میتونی عاشق بشی...!یا هر پسری که تو خیابون ار کنارت رد میشه و اون نگاه هیزش یه تو می افته عاشقته ؟تو عشث یه این میگفتی که یه روز بری بیرون و از یکی شماره بگیری...واسه اینه که هیچ موقع نتونستی عظمت عشق مون رو درک کنی...!گاهی وقتا من جای تو افسوس میخورم..میشینم با خودو رو تخت و همش یه این فکر میکنم که چرا؟ واقعا دنبال چی بود؟یعنی فقط میخواستی بگی که من دنبال مال بابات بودم ؟ازین میسوزم که من چشم داشتی داشتم به پول بابات تاحالا ؟
تو اون مدتی که حرف میزدیم باهم کی بود که شارژ میگرفت واسه گوشیش؟اگه من این کار رو نمیکردم تو اصلا زنگ میزدی بهم ؟اگه 5 روز هم میگذشت واست مهم نبود...این چیزا رو خوب ثابت کردی..چون فکر میکردی آدم مثل من زیاد هست...
من اگه این همه اصرار داشتنم تو این که با هم بمونیم همش واسه همین حس بود...چون میدونم هیچ وقت نمیشه دو تا آدمی پیدا کرد که مثل هم باشن...اما وقتی دیدم تو دوست نداری یاهام باشی و  وقتی بهت زنگ میزدم هیچ اشتیاقی نداری...تصمیم گرفتم واسه راحتیت دیگه نبام سراغت...با خودم گفتم شاید واغعا با من نمیخواد باشه...من به اندازه کافی اصرار کردم بهش...همیشه این جمله یادم میاد که تنها موندن بهتر از گدایی عشقه...من خوبی و خوشیختیت رو میخواستم...تو اون روزا که فکر میکردم وافعا تا همیشه ما همیم همه برنامه آیندم رو تنظیم کرده بودم واسه این که حس میکردم دیگه مسولیت دارم در قبال تو..من بهن قول داده بودم خوشیختت کنم..!خوشبختی که هیشه با پول نیست...هیچ وقت با پول نیست...!خوشبختی اینه که یه جای کوچیک  باشه فقط که  منو تو رو جا بده توش..دیگه هیچی واسه من مهم نبود..تا این که با کارات نشون دادی واسه توئ این چیزا دیگه معنی نداره..چون یه بار قبلا یه اتفاقی افتاده بود تو زندگیت...فکر کردی که بازم همه این حرفا دورغ هست و من میخوام گولت بزنم..!فقط به این فکر میکردی و بعد تو روم میگفتی عاشقتم..!این عشق نبود..من یه هیچ چیزی فکر نکردم و این کارارو کردم ...که الان حالو روزم اینه..کارم شده بغض کردن ..از صبح تا شب افتادن گوشه اتاق و فکر کردن به همه چی...دیگه چشمام سویی نداره....احساس میکنم همه جا سیاه سفید شده...
فکر میکنم مردم و بدنم سرده...هیچ گرمایی دیگه ازین قلب داغون من بیرون نمیاد...کاش کیشد یه طور دیگه نگاه میکدی به همه چی...
کاش میشد فقط دوست داشتن رو از نگاه من ببینی و بفهمی که من تورو چطوری میخواستم....



نویسنده: (^_^) ׀ تاریخ: سه شنبه 14 تير 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

درباره وبلاگ

من ... هستم....مینوسم انچه در دل دارم.... دست هايم بوي گل ميداد همهي اطرافيان متهمم كردند به گل چيدن اما انان فكر نكردند شايد گلي كاشته باشم...


لینک دوستان

لینکهای روزانه

جستجوی مطالب

طراح قالب

CopyRight| 2009 , skullboy.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.COM