optic boy

optic boy

روزي 100 بار بر زندگي لعنت ميفرستيم....اما ...در اشتباهيم بايد اين لعنت را بر كساني كه زندگيمان را خراب كردند فرستاد

به من نگاه کن  ببین  درون خلوتم کسی قدم نمی زند. با چشمهای باز بیا به مهمانی چشم های خسته ام. بیا به مهمانی چشم های بسته ام ... که اشک را تجربه می کنند ....نگاهت را ز من مگیر هرگز مخواه که با لحظه ای پلک زدن مسیر دیدگانت را به من سد کنی. از لب های کم کار و پوسیده ام.. و از انگشتان  و دستهای خالی ام و از قلب پاره پاره ام نگاهت را مگیر. بگذار نگاه تو همچون آبشاری طلایی.. تنهایی ام را بازیچهء دستهای خیس خود کند. در آن زمان که از پشت شیشه و قاب به من نگاه می کنی هرگز مخواه که با لحظه ای پلک زدن مسیر نگاهت را به من سد کنی. تو باید با چشمهای باز  به تنهایی ام تا ابد نگاه کنی... در زندانی از جنس شیشه و قاب...



نویسنده: (^_^) ׀ تاریخ: پنج شنبه 16 تير 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

درباره وبلاگ

من ... هستم....مینوسم انچه در دل دارم.... دست هايم بوي گل ميداد همهي اطرافيان متهمم كردند به گل چيدن اما انان فكر نكردند شايد گلي كاشته باشم...


لینک دوستان

لینکهای روزانه

جستجوی مطالب

طراح قالب

CopyRight| 2009 , skullboy.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.COM